داستان حاج خانم و حسن آقا

بروز ترین مطالب طنز

بفرمایید!!!

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ بروز ترین مطالب طنز خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

داستان حاج خانم و حسن آقا

يه روز حاج خانوم خونه ش رو مرتب کرده بود و دیگه می خواست بره حمام.

تازه لباس هاش رو در آورده بود و می خواست آب بریزه رو سرش که زنگ در خونه به صدا در اومد. تند و سریع لباسش رو می پوشه و میره دم در و می بینه که حاجی براش توسط یکی از شاگردهاش میوه فرستاده بوده.

دوباره میره تو حمام و روز از نو روزی از نو که می بینه باز زنگ در رو زدند. باز لباس می پوشه میره دم در و می بینه این بار پستچی اومده و نامه آورده.

بار سوم که میره تو حمام، دستش رو که روی دوش میذاره، باز صدای زنگ در رو می شنوه. از پنجره ی حمام نگاه می کنه و می بینه حسن کوره است.

بنابراین با خیال راحت از اینکه چشمان اون نابیناست همون جور لخت میره پشت در و در رو برای حسن آقا باز می کنه. حاج خانوم هم خیالش راحت بوده که حسن آقا کوره و نمی بینه بنابراین در رو باز می کنه چون از راه دور اومده بوده و از آشناهای قدیمی حاج آقا و حاج خانوم بوده. میگه بفرمایید داخل. درضمن حاج خانوم می بینه که حسن آقا با یه بسته شیرینی اومده بنده خدا. تعارفش می کنه و راه میافته جلو و از پله ها می ره بالا و حسن آقا هم به دنبالش. همون طور لخت و عریون میشینه رو کاناپه و حسن آقا هم روبروش.

میگه: خب خوش اومدی حسن آقا. صفا آوردی! این طرفا؟

حسن آقا سرخ و سفید میشه و جواب میده: والله حاج خانوم عرض کنم خدمتتون که چشمام رو تازه عمل کردم و اینم شیرینی اش که آوردم خدمتتون.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:,

] [ 11:30 ] [ ناشناس ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه